چند روز پیش رفتم پارک، خانمی با سه تا پسر بچه تقریبا همسن هم در قسمت بانوان پارک برای ورزش تو صف یکی از وسایل ورزشی ایستاده بود، از آنجایی که متاسفانه در این قسمت هیچ بخشی برای بازی بچه در نظر گرفته نشده، بچه ها نیز همراه مادر از تو صف این وسیله ورزشی به صف اون وسیله ورزشی می رفتند. البته برخلاف اینکه هر سه تاشون پسر بودند ولی خیلی آروم بودند و رابطه خوبی با هم داشتند. برادر بزرگتر مراقب کوچکتره بود و دومی هم مراقبت بچه سوم.
این بنده خدا وقتی تو صف یکی از این وسایل ایستاده بود، خانمی که داشت ورزش می کرد، از ایشون با اشاره به بچه ها پرسید: این سه تا با شما هستند؟ این بنده خدا هم گفت: بله
- ماشاالله خانم چه خبره؟ چه جوری بزرگشون می کنی؟
 اون بنده خدا هم که از این همه رک بودن یک خانم غریبه جا خورده بود با تعجب از این سوال گفت: خدا خواسته، ما هم شاکریم.
-سه تاشو خدا خواسته؟
اون بنده خدا هم سعی کرد که با یک لبخند به این گفتگوی ناخواسته پایان بده.
اصلا نمی خوام در اینجا در مورد رفتار هیچ کدام از این افراد قضاوت کنم. چرا که من هیچ آشنایی از این افراد نداشتم و تنها تماشاچی بودم.
تمام حرف من اینه که تبلغات وقتی نادرست و غیر اصولی باشه می تونه ما را به قهقرا ببره. اینکه خیلی راحت به خودمون اجازه می دهیم بدون هیچ شناختی در مورد شرایط زندگی دیگران قضاوت کنیم.
راستش هنوز هم وقتی حرف اون خانم که گفت "سه تا شو خدا خواسته ؟"یادم می افته یه جوریم میشه. همش از خودم می پرسم اگه من جای اون خانم بودم چه عکس العملی نشون می دادم؟!!