تلفن زنگ زد، دوستم بود...
سلام و احوال پرسی گرمی کرد....
تعجب کردم....
خیلی وقت بود که ازش خبری نداشتیم. آدرس خونه را عوض کرده بود،‌ هیچ کدام از دوست ها ازش خبری نداشت. شماره همراه را هم که حداقل هر دو ماه یکبار عوض می کرد، آخرش ما نفهمیدیم ، چرا؟
در حینی که داشت حرف می زد، با خودم گفتم معلوم نیست باز چکار داره که یاد ما افتاده؟
گفت: دلم برات تنگ شده بود، زنگ زدم حالت را بپرسم
با خودم گفت: چرا دروغ می گی، زود برو سر اصل مطلب، من که می دونم تا کارت گیر ما نباشه، سراغمون را نمی گیری!
الو، الو ...
گفتم: دارم گوش می دم، بگو
گفت: راستش.....
بازم با خودم گفتم دیدی ما من کار داشتی که زنگ زدی، دلتنگی و این حرفها بهانه است و برای شیره مالیدن سر ما
خلاصه کارش را گفت و قطع کرد.
از دستش عصبانی بودم، از اینکه فقط وقتی باهام کار داره زنگ می زد، کلافه بودم داشتم غرغر می کردم.
مامانم گفت: چه اشکالی داره کاری از دستت بر می آید، براش انجام بدهی؟
گفتم مشکل این نیست. از اینکه فقط وقتی کار داره زنگ می زنه،‌عصبانیم؛ از اینکه به دروغ میگه دلم تنگ شده بود، از اینکه ....
مامان گفت: به این فکر کن که ما آدمها هم با خدا همچین رابطه ای داریم، وقتی کارمون جایی گیره، یادش می افتیم، صداش می زنیم، نمازهامون را سر وقت می خونیم، خلاصه کلی به خدا حال می دیم تا به خیال خودمون هوامون را بیشتر داشته باشه و لی از این غافلیم که بَلِ اللّهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ.
وقتی رابطه ما با خدا این طوریه... سعی کن از رابطه این مدلی بنده های خدا  با خودت این قدر عصبانی نشی.
و من سکوت کردم....
جز سکوت کار دیگری بلد نبودم......
                              و هو خیرالناصرین
پ.ن:
"اوست آن که شما را در برّ و بحر سیر می‌دهد تا آن‌گاه که در کشتی نشینید و کشتی با باد ملایمی سرنشینان را به حرکت آرد و آنها بدان شادمان و خوشوقت باشند، ناگاه باد تندی بر کشتی بوزد و سرنشینان از هر جانب به امواج خطر در افتند و خود را در ورطه هلاکت ببینند آن زمان خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانند که (بار الها) اگر ما را از این خطر نجات بخشی دیگر همیشه شکر و سپاس تو خواهیم کرد."*
رسول اکرم (ص) می فرماید: 
هر کس حاجتی از برادر مؤمن خود را برآورده سازد، خداوند نیز در مقابل حوائج و درخواستهای فراوانی را از او برآورده می سازد که کمترین آنها بهشت است.
* سوره یونس آیه 22
**بحارالانوار ج74
پ.ن: حکایت واقعی من نبود اما شبیه است
...
                                    صدها فرشته بر آن دست بوسه می زنند
                                        کز کار خلق یک گره بسته وا کند
انتشار این مطلب در صراط نیوز